يکشنبه اوّل دي 1387/ 21 دسامبر 2008، ساعت 3 صبح
لینک اصلی در سایت عبدالله شهبازی:
http://shahbazi.org/blog/Archive/8711.htm#احوالات_شخصيه__
احوالات شخصيه
1- خوبم. روزگارم ميگذرد. هنوز کم و بيش با پيامدهاي چالش بزرگي که در اواخر سال 86 و اوائل سال 87 در شيراز بر من تحميل شد دست به گريبانم هر چند فشارها، شايد بهطور موقت، کاهش يافته. تاکنون سربلند بودهام و راضي از آنچه پيش آمده. در برخي موارد با مفسدين برخورد شده و ميشود. در برخي موارد مسائل مسکوت مانده و مفسدين همچنان «مشغولاند.» از بيتفاوتيهاي غيرقابل توجيه در قبال فسادهاي عظيم در حيرتم. يقين دارم روزگار بهتر از اين خواهد شد. شايعاتي درباره خروج من از ايران يا سازش با طرفين دعوي پراکنده شده که تکذيب ميکنم. اين شايعات ساخته کساني است که ميخواهند اصالت دعاوي و صداقت کردار مرا در افکار عمومي زير سئوال برند.
سخني با مقامات قضايي و خانواده امانپور
2- خويشاوندان کريستين امانپور، به دليل انتشار يادداشت سه سال پيش، با عنوان «اين کريستين امانپور کيست؟» (28 دي 1384) عليه من به دادسراي ويژه کارکنان دولت در تهران شکايت کردهاند زيرا در اين يادداشت خانم امانپور را از يک خانواده بهائي سروستاني خوانده بودم. طبق اخطاريه بايد در 28 دي 1387، يعني مقارن با روز انتشار يادداشتم، در دادسراي ويژه کارکنان دولت در تهران حاضر شوم. اين تقارن به چه معناست؟ بهعلاوه، من هيچگاه کارمند دولت نبودهام و نميدانم علت شکايت به دادسراي ويژه کارکنان دولت چيست؟ طبعاً دادسراي فوق بايد قرار عدم صلاحيت صادر کند. مضافاً من سالهاست ساکن شيرازم نه تهران. با دو بار عمل قلب و يک بار ايست کامل قلبي- تنفسي نميدانم بايد چه کنم و چگونه در تهران حضور يابم. من حتي براي دريافت جايزه کتاب سال 1385 از رئيسجمهور نتوانستم به تهران بروم و پسرم، حبيبالله، لطف کرد و در اين مراسم حضور يافت.
رسيدگي به شکايت فوق، پس از سه سال و درست در سوّمين سالروز انتشار يادداشتم، مرا به تأمّل واداشته است. اميدوارم مقامات قضايي و شاکيان با حسنظن به اين يادداشت توجه کنند: روشن است که منظور من از «خانواده امانپور» خانواده به معناي گسترده آن نبود که هر خويشاوندي را شامل شود و چنين شکايتي را برانگيزد. در سروستان يا آباده يا نيريز فارس، و در بسياري مناطق متراکم بهائينشين ديگر چون يزد و نجفآباد اصفهان و شرق مازندران (خطه ساري و شاهي) و سيسان آذربايجان و غيره، بسياري خانوادهها هستند که بخشي بهائياند و بخشي مسلمان. بهعلاوه، من مطلع نبودم که خانم کريستين امانپور اقوام پدري فراواني دارد که در تهران زندگي ميکنند. بنابراين، تعمدي براي ايراد تهمت «بهائيگري» به خويشان خانم امانپور، که اصولاً آنها را نميشناسم و نامي از آنها نيز نبردهام، وجود نداشت. شايد اين توضيح براي شاکيان کفايت کند.
چاپ و تجديد چاپ کتابهايم
3- چند ساله اخير، بهرغم چالشهاي جنجالي اوائل سال جاري، که بحمدلله فروکش کرد و انشاءالله به آرامش کامل خواهد انجاميد، از نظر علمي برايم پربرکت بود. اخيراً کتاب کودتاي بيست و هشت مرداد من نيز به بازار عرضه شد. مشخصات آن چنين است:
عبدالله شهبازي، کودتاي بيست و هشت مرداد: چند گزارش مستند، تهران: انتشارات روايت فتح، 1387، 367 ص، رقعي.
به اين ترتيب، در سال 1387 سه کتاب از من عرضه شد: زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز (1461 ص، وزيري، نشر اينترنتي)، حزب توده: از آغاز تا فروپاشي (تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1412 ص، قطع وزيري) و کودتاي بيست و هشت مرداد.
درباره کتاب حزب توده، بهرغم توضيح پيشين در سايتم [1]، مکرر از من پرسوجو ميشود. تأکيد ميکنم که اين کتاب را براي انتشار تدوين نکردم. اين متني است که به صورت جزوه در حوالي سال 1365 تدوين و به صورت محدود تکثير و از آن پس در برخي مراکز تدريس شد. از اوائل سال 1386 با درخواست مکرر مسئولين جديد مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي براي انتشار متن کامل آن مواجه شدم. بارها توضيح دادم که متن، بهرغم ارزشمند و منحصربهفرد بودن بسياري از مطالب آن، نياز به بازنويسي و اصلاح دارد که در وضع کنوني از من ساخته نيست. بهرروي، به دليل اين اصرار، موافقت کردم مشروط بر اينکه بدون درج نام من منتشر شود. نثر و مضمون کتاب به اواسط دهه 1360 تعلق دارد. بيست سال از آن زمان ميگذرد.
در سال 1387 کتاب دو جلدي ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ بيست و پنجم رسيد. کتاب فوق همچنان در رده کتابهاي تاريخي «پرفروشترين» شناخته ميشود و تصوّر ميکنم تيراژ آن به دويست هزار دوره نزديک شده است. در چاپ بيست و پنجم ناشر (انتشارات روزنامه اطلاعات) در روي هر دو جلد نام مرا به عنوان «ويراستار» درج کرده؛ حال آنکه طبق قرارداد بايد بر جلد اوّل (خاطرات ارتشبد فردوست) به عنوان «ويراستار» و بر جلد دوّم (جستارهايي از تاريخ معاصر ايران) به عنوان «مؤلف» نامم درج ميشد. در چاپهاي پيشين نيز اينگونه عمل ميشد. اميدوارم در چاپ بيست و ششم اين اشتباه اصلاح شود.
در چند سال اخير آثار ديگري از من نيز چاپ يا تجديد چاپ شده:
در سال 1385 زندگي و زمانه علي دشتي (شيراز: انتشارات بنياد فارسشناسي، 200 ص، رقعي) منتشر شد.
دو جلد مجموعه مقالات من با عنوان مطالعات سياسي (کتاب اوّل و کتاب دوّم) و کودتاي نوژه و خاطرات ايرج اسکندري (با مقدمه و ويرايش من، 700 ص، قطع وزيري) نيز از سوي مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي منتشر شد. مديريت جديد مؤسسه فوق چهار کتاب اخير را بدون اطلاع من و بدون درج نامم در پشت جلد منتشر کرد. ايرادي ندارد. دوستان مختارند.
از ميان کتابهايي که تأليف يا ويرايش کردهام آثار زير به تجديد چاپ نياز دارد:
ايل ناشناخته: پژوهشي در کوهنشينان سُرخي فارس (تهران: نشر ني، 1366، 408 ص، قطع وزيري)،
مقدمهاي بر شناخت ايلات و عشاير (تهران: نشر ني، 1369، 145 ص، قطع رقعي)،
خاطرات نورالدين کيانوري (تدوين و ويرايش از عبدالله شهبازي، تهران: انتشارات اطلاعات، 1371، 688 ص، قطع وزيري)،
شناخت و سنجش مارکسيسم (نوشته احسان طبري، ويرايش و مقدمه و توضيحات از عبدالله شهبازي، تهران: انتشارات اميرکبير، 1368، 498 ص، قطع وزيري).
سالها پيش، بهرغم تمايل نشر ني، با تجديد چاپ ايل ناشناخته موافقت نکردم زيرا قصد داشتم در متن آن اصلاحاتي انجام دهم بهويژه در تبارنامهها و تاريخ منطقه کوهمره سُرخي. اکنون احساس ميکنم شايد هيچگاه امکان تجديد نظر در متن کتاب فوق فراهم نيايد. اگر مسئولين نشر ني مايل باشند ميتوانند آن را تجديد چاپ کنند.
خاطرات نورالدين کيانوري اثر مهم و منحصربفردي است که در زمان خود بازتاب فراوان داشت و بخش فارسي راديو بي. بي. سي. برنامه ويژهاي به آن اختصاص داد. آنچه بعداً با عنوان گفتگو با تاريخ از طريق مصاحبه با کيانوري گردآوري و منتشر شد نميتواند جايگزين کتاب فوق شود که در تدوين آن وسواس و دقت فراوان به کار بردم و متن نهايي آن با تأييد و رضايت کامل دکتر نورالدين کيانوري منتشر شد.
شناخت و سنجش مارکسيسم نيز اثر منحصربهفرد و مهمي است. طبري متن نهايي حروفچيني شده را ديد و بسيار پسنديد. مشتاق بود کتاب را زودتر ببيند ولي چند روز پيش از عرضه کتاب درگذشت. کتاب فوق در معرفي و نقد مارکسيسم است؛ کاملاً منصفانه و بهدور از برخوردهاي غيرعلمي. امروزه که، به دليل بحران بزرگ اقتصاد جهان غرب، مارکسيسم بار ديگر در حوزه انديشه سياسي مطرح شده و کتابهاي مارکس در رده پرفروشترينها قرار گرفته، و آثار مارکس در ايران نيز ترجمه و منتشر ميشود، تجديد چاپ کتاب فوق ضرور بهنظر ميرسيد.
من مارکسيسم را خوب ميشناسم؛ بسياري از آثار مارکسيستي و مهمترين نقدها بر مارکسيسم را، به فارسي و انگليسي، خواندهام و به جرئت شناخت و سنجش مارکسيسم را يکي از بهترين منابع براي شناخت مارکسيسم و يکي از بهترين نقدها بر مارکسيسم ميدانم. توصيه ميکنم اين کتاب را فارغ از پيشداوريهاي منفي بخوانند و سپس درباره عيار علمي و پژوهشي آن داوري کنند. مهم نيست که طبري واقعاً از مارکسيسم سرخورده شد يا نه، مهم عيار نقد اوست بر مارکسيسم.