کانونهای استعماری کودتای 1299 و صعود سلطنت پهلوی – بخش سوم
سخنرانی در کنفرانس هشتادمین سال کودتای 1299
لینک مستقیم در وبگاه عبدالله شهبازی
متن مقاله براي چاپ PDF
يهوديان بغدادی و بانک شاهی
خاندان ساسون [1] از متنفذترين خاندانهاي يهودي سدههاي نوزدهم و بيستم ميلادي بهشمار ميرود و بههمراه خاندانهايي چون کدوري، ازقل، عزرا، گُبّاي (قبّه)، نسيم، حييم و ساير خويشان و وابستگان کثير ايشان شبکهاي را شکل ميدهد که به يهوديان بغدادي شهرت دارند و شاخههاي گسترده آن در عراق و ايران و هند و جنوب شرقي آسيا از نفوذ فراوان برخوردار بودند. اين شبکهاي است که در سده نوزدهم نقش اصلي را در تجارت جهاني ترياک داشت و امروزه نيز حضور فعال بينالمللي دارد. مثلاً، لرد درک عزرا، پسر سِر ديويد عزرا، عضو مجلس لردهاي انگليس بود و رياست گروهي از مهمترين کمپانيها را بهدست داشت و از مقامات درجه اوّل تجاري دنياي غرب بهشمار ميرفت. يا اعضاي خاندان کدوري امروزه نيز در عرصه سياست و امور مالي بسيار سرشناساند. براي نمونه، لرد لارنس کدوري از سرمايهداران بزرگ هنگکنگ است و آسمانخراش معروف سنجرج در هنگکنگ متعلق به اوست. سِر هوراس کدوري نيز از شخصيتهاي درجه اوّل مالي هنگکنگ و فيليپين و آفريقاي جنوبي است. اسحاق کدوري، حاخام يهوديان سفاردي در اسرائيل و الي کدوري، نويسنده معروف، از اين خانواده هستند.
تبار خاندان ساسون به شيخ ساسون بن صالح ميرسد که در سالهاي 1781-1817 رئيس يهوديان بغداد و صرافباشي پاشاي بغداد بود. پس از اينکه او به دليل کهولت کناره گرفت، عزرا بن راحل از خاندان گباي جاي وي را گرفت. در اين دوران ازقل گباي، برادر عزرا بن راحل، صرافباشي سلطان محمود دوّم عثماني بود و رياست يهوديان استانبول را بهدست داشت. بهگزارش جوزف ولف، در سال 1824 حدود 1500 خانوار يهودي در بغداد سکونت داشتند و تمامي تجارت شهر در دست آنها متمرکز بود.
در آخرين سالهاي سلطنت فتحعليشاه، کمي بعد از انعقاد معاهده ترکمنچاي و در زماني که سِر جان ملکم حکومت بمبئي را بهدست داشت، ساسونها و گروه کثيري از يهوديان بغداد بهطور دستهجمعي به بندر بوشهر مهاجرت کردند. شيخ ساسون در بوشهر فوت کرد (1830) و پسر ارشدش بهنام داوود، که مادرش از خاندان گباي بود، کمي بعد به بمبئي رفت و در سال 1832 تجارتخانه خود را در اين بندر مهم تجاري تأسيس کرد. بمبئي در آن زمان دومين شهر مهم امپراتوري بريتانيا، پس از لندن، بهشمار ميرفت. گروهي از يهوديان بغدادي فوق نيز به شهرهاي مختلف ايران، بهويژه شيراز و اصفهان، مهاجرت کردند. بعضي جديدالاسلام شدند و براي استتار پيشينه خود تبارنامه جعل کردند و بعضي يهودي ماندند. در اين زمان خاندان جديدالاسلام قوام شيرازي، از تبار يهودياني که در سده هيجدهم به ايران مهاجرت کرده بودند، در دولت مرکزي از اقتدار سياسي فراوان برخوردار بود و شهر شيراز پايگاه بومي قدرت ايشان بهشمار ميرفت. يکي از اعضاي يهودي خاندان قوام شيرازي بهنام ملا آقا بابا نيز رياست يهوديان ايران را بهدست داشت. اين عوامل طبعاً راه استقرار و نفوذ مهاجران جديد بغدادي را تسهيل ميکرد.
براي آنکه اهميت مهاجرت گسترده يهوديان بغدادي به ايران را در سرنوشت کشورمان دريابيم بهطور گذرا به سه نکته اشاره ميکنم:
1- پيدايش فرقه بابيه کمي بعد از مهاجرت فوق رخ داد و خاستگاه اصلي آن بندر بوشهر بود. در منابع بابي- بهائي اشارات مکرر به ارتباطات عليمحمد باب با يهوديان بوشهر وجود دارد. در اين زمان بندر بوشهر مرکز مهم تجاري کمپاني هند شرقي بريتانيا و در پيوند دائم با بمبئي بود و عليمحمد باب از 18 سالگي به مدت پنج سال در حجره دايياش در بوشهر اقامت داشت و با تجار اين بندر در حشر و نشر دائم بود. بعدها، در پيرامون باب کساني وجود داشتند مانند ميرزا اسدالله ديان، کاتب بيان و از بابيان حروف حي، که بر زبان عبري تسلط کامل داشت. دانستن عبري در آن عصر قرينهاي است جدّي بر يهوديالاصل بودن او. و نيز ميدانيم که بابيگري و سپس بهائيگري بهطور عمده بهوسيله يهوديان جديدالاسلام رواج داده شد. براي نمونه، بهنوشته حبيب لوي، اولين اشخاصي که در خراسان بابي شدند جديدالاسلامهاي يهودي مشهد بودند.
2- کمپاني ساسون و عوامل آن در ايران، که بسياري از ايشان جديدالاسلامهاي يهودي بودند، بعدها نقش اصلي را در آغاز کشت گسترده ترياک در ايران بهدست گرفتند و اين امر تأثيرات مدهشي بر اقتصاد ايران بر جاي نهاد که مهمترين آن قحطي 1288 ق. است. اين قحطي به مرگ يک سوم جمعيت ايران انجاميد و بنيه اقتصاد ملّي را بهکلي تباه کرد در حدي که ميتوان قحطي فوق را نقطهعطفي در تاريخ معاصر ايران بهشمار آورد. امروزه کساني ميکوشند اين قحطي را به عوامل ديگر منتسب کنند که بهکلي بيپايه است. در اين باره تحقيق مفصلي در دست دارم. اجمالاً اشاره ميکنم که قحطي 1288ق./ 1871م. يک پديده صرفاً ايراني نبود بلکه بخشي از زنجيره قحطيهايي بود که بهدليل اجراي سياست انگليسي کشت گسترده ترياک در منطقه پديد شد مانند قحطي سال 1874 بنگال و قحطي سال 1876 مدرس (هند). اصولاً دهه 1870 دهه قحطيهاي مدهش در سراسر منطقهاي است که سياست کشت گسترده ترياک در آن اجرا ميشد.
3- نکته ديگر، گسترش نفوذ خاندانهاي مهاجر يهودي در ايران در دوران پسين است. صرفنظر از خاندانهاي جديدالاسلامي چون قوام شيرازي و فروغي، که بعدها نقش چشمگيري در تأسيس و استقرار سلطنت پهلوي ايفا نمودند، و خاندانهاي ديگري (مانند بوشهريها و نمازيها و امينالضربها [مهدوي] و غيره) که شريان ماليه و تجارت کشور را بهدست گرفتند،[2] اين نفوذ را در جامعه يهودي ايران نيز ميتوان رديابي کرد. براي مثال، در زمان کودتاي 1299 يکي از اعضاي خاندان گباي (قبه) بهنام حزقيا جواهري از ثروتمندترين يهوديان ايران بود و در اصفهان ميزيست. او در نوامبر 1921/ 1300 ش. در اصفهان فوت کرد. حزقيا جواهري رابطه مالي گسترده با ظلالسلطان داشت و پس از او يکي از بستگانش بهنام يهودا گباي رياست يهوديان اصفهان را بهدست گرفت.
تجارتخانه ساسون در بمبئي به رياست داوود بن صالح، که اينک ديويد ساسون ناميده ميشد، اندکي بعد به يک امپراتوري عظيم مالي- تجاري تبديل شد و به کمک شبکه گسترده يهوديان بغدادي نقش درجه اوّل در تجارت شرق بهدست گرفت و اهميت آن تا بدانجا رسيد که مورخين از ساسونها بهعنوان «روچيلدهاي شرق» ياد ميکنند. مهمترين عرصه فعاليت اين شبکه تجارت ترياک بود و بنادر بمبئي و شانگهاي و هنگکنگ و بوشهر کانونهاي اصلي فعاليت ايشان بهشمار ميرفت. اعضاي خاندان ساسون با خانواده سلطنتي انگليس و شخص ادوارد هفتم، از دوران وليعهدي او، رابطه بسيار صميمانه داشتند و در زمره نزديکترين دوستان او بهشمار ميرفتند. براي آشنايي با اين ارتباط ميتوان به کتاب آنتوني الفري، بهنام ادوارد هفتم و دربار يهودي او، مراجعه کرد که يک اثر مستند تحقيقي است و از جمله بر آرشيو خاندان سلطنتي بريتانيا مبتني است.
ادوارد هفتم، پادشاه بريتانيا، و حلقه خصوصي دوستانش در شکارگاه.
نفر اول از سمت راست (با عصا) سِر آرتور ساسون (1840- 1912) است. سِر آرتور ساسون از اعضاي اصلي هيئت مديره بانک هنگکنگ شانگهاي HSBC و از مالکان بانک شاهنشاهي انگليس و ايران (بانک شاهي) بود
و از صميميترين دوستان ادوارد هفتم از دوران وليعهدي او.
بهنوشته سر سيسيل راث، مورخ نامدار يهودي، علاوه بر جاذبه فردي و مالي سر آرتور ساسون، يکي از مهمترين علل صميميت ادوارد هفتم با وي همسر زيباروي آرتور بود.
ادوارد هر ساله در فصل پائيز در کاخ ييلاقي آرتور ساسون به سر ميبرد
و وي را «آرتور عزيز» خطاب ميکرد.
مهمترين سرمايهگذاري ساسونها در ايران تأسيس بانک شاهنشاهي ايران و انگليس در سال 1889 ميلادي بود که با تأثير فوقالعاده مخرب آن بر اقتصاد ايران آشنايي کافي داريم. براي نمونه، مجدالاسلام کرماني در تاريخ انحطاط مجلس مينويسد:
از همان تاريخ تأسيس بانک شاهي، «ثروت ايران به باد رفته و هرچه طلا در اين مملکت از تاراج اعراب باقي مانده بود، يا از ممالک ديگر مثل هندوستان بههمراه نادرشاه و قشون ايران آمده بود، با کمال ميل و رغبت تقديم ملت نجيب نوعپرست بريتانياي عظمي گرديده.»
اين ادعا درست است و حتي جئوفري جونز، مورخ رسمي بانک شاهي، آن را تأييد ميکند. او مينويسد:
«در سالهاي 1870-1890 بيشتر ذخاير طلاي ايران از کشور خارج شد و تنها نقره باقي ماند، ارزش جهاني نقره نيز به دليل کشف ذخاير عظيم نقره در نوادا و عوامل ديگر کاهش يافت و بدينسان در دهه 1890 ارزش پول ايران به ناگهان سقوط کرد.»
سالهاي 1870-1890، که مورد اشاره جونز است، دوراني است که با کشت گسترده ترياک در ايران آغاز ميشود و با تأسيس بانک شاهي پايان مييابد.
تصور بر اين است که بانک شاهي يک بانک دولتي و مجري صرف سياستهاي دولت بريتانيا در ايران بود. چنين نيست. اين بانک، در عين پيوند نزديک با دستگاه استعماري بريتانيا، يک بانک خصوصي بود مشابه بانک هنگکنگ و شانگهاي (HSBC) که سهم اصلي در سرمايه آن با ساسونها بود. کمپانيهايي چون والپول- گرينول و هنري شرودر نيز در بانک شاهي مشارکت داشتند. اين دو کمپاني نيز از مجتمعهاي مرتبط با زرسالاران يهودي هستند. در کمپاني والپول- گرينول، سِر هنري دراموند ولف، عامل نامدار انعقاد قراردادهاي استعماري با ايران در دوره ناصري، ذينفع بود زيرا وي هر چند از جانب پدر (جوزف ولف) يهودي بود ولي از جانب مادر به خاندان والپول تعلق داشت. کمپاني هنري شرودر نيز، تا به امروز، از مراکز مهم سرمايهگذاري مشترک زرسالاران يهودي و خاندان سلطنتي بريتانيا و شرکاي ايشان است. بانک شاهي بعدها در مجتمع HSBC ادغام شد. HSBC نيز، که امروزه يکي از بزرگترين مجتمعهاي بانکي جهان است، بهوسيله تجار جهاني ترياک در بنادر شانگهاي و هنگکنگ تأسيس شد و هنوز نيز بهعنوان مرکز مهم سرمايه همان خاندانها شناخته ميشود. در تأسيس HSBC در سال 1865 ساسونها و ساير يهوديان بغدادي نقش مهمي داشتند. آنان از بنيانگذاران بانک فوق بودند و ساليان سال آرتور ساسون و يکي از اعضاي خاندان ازقل از اعضاي اصلي هيئت مديره آن بودند. بهرروي، تأسيس بانک شاهنشاهي انگليس و ايران خدمت بزرگي از سوي ساسونها به اهداف استعماري بريتانيا بود و، بهنوشته آنتوني الفري، بههمين دليل اندکي بعد از تأسيس بانک فوق، در سال 1890 سِر آلبرت (عبدالله) ساسون، پسر ديويد ساسون، عنوان بارونتي دريافت داشت و «بارونت کنزينگتون گور» لقب گرفت.
در زمان کودتاي 1299 در ايران، سِر فيليپ ساسون منشي خصوصي و دوست صميمي لويدجرج بود. او از جانب مادر به خاندان روچيلد فرانسه تعلق داشت، از جانب پدر ساسون بود و وارث اصلي خاندان ساسون، و به اين ترتيب، مالک اصلي بانک شاهي انگليس و ايران بهشمار ميرفت. در آن زمان شايعاتي وجود داشت دال بر اين که فرزندان سِر ادوارد ساسون و الين روچيلد (سِر فيليپ ساسون و سيبل ساسون) نامشروعاند و فيليپ از نسل يکي از دوستان «پارسي» ادوارد ساسون است. (منظور از «پارسي» زرتشتيان هند است. سران اين طايفه شرکاي اصلي يهوديان بغدادي در تجارت ترياک بودند.) فيليپ ساسون از اين شايعه مطلع بود، به آن ميدان ميداد يا به آن تفاخر ميکرد. دليل اين مدعا نوشته زير از سِر سيسيل راث، مورخ سرشناس يهودي، است:
فيليپ ساسون «بزدلانه اجازه داد تا اين شايعه دربارهاش پخش شود که وي داراي نسب پارسي است… اين يک پديده رقتبار است براي کسي که از تباري بزرگ چون دودمانهاي روچيلد و ساسون نسب ميبرد و در عين حال اين امتياز افتخارآميز را داشت که انگليسي و يهودي باشد.»
پيوند واقعي يا عاطفي فيليپ ساسون با پارسيان ميتواند از عواملي تلقي شود که علاقه وي را به طرحهاي باستانگرايانه اردشير ريپورتر و سران اليگارشي پارسي هند دال بر تأسيس سلطنت پهلوي در ايران جلب کند. و اگر چنين باشد او اين علاقه را به لويدجرج، که خود داراي گرايشهاي باستانگرايانه هلني بود و از ترکها- و طبعاً از قجرهاي ايران نيز- نفرت داشت، انتقال ميداد. [3]
لويدجرج و چرچيل و ساير اعضاي لابي صهيونيستي در دولت وقت بريتانيا جلسات محرمانه و خصوصي خود را در ويلاي باشکوه سِر فيليپ ساسون واقع در سواحل کنت (مشرف بر بر فرانسه) منعقد ميکردند. اين ويلا ليمپن نام داشت. راولند مينويسد:
«سِر فيليپ ساسون، يکي از زيباترين جوانان زمان خود، نماينده مجلس عوام از منطقه هيث بود. او باکفايت، آرام، خوشرو و دقيق بود. عضو خانواده روچيلد و ميلياردر بود. ساسون يک ميهماندار تمام و کمال بود و لويدجرج از ميهماننوازي او بهره کامل برد. لويدجرج در دو سال گذشته چند بار در اين ويلاي ساسون اقامت گزيده و غالبا از آن، و نيز از خانه بزرگ ديگر سِر فيليپ ساسون واقع در ترنت پارک، در شمال لندن، به عنوان محل ديدارهاي خود با نخستوزيران فرانسه استفاده ميکرد.»
بسياري از ديدارهاي پنهاني و مهم لويدجرج و چرچيل در اين ويلا انجام ميگرفت، از جمله ملاقاتهاي سري ايشان با سران ضدانقلابيون روسيه و نظاميان بلندپايه لهستاني. در سالهاي 1920-1921 سه کنفرانس مهم پس از جنگ در اين ويلا برگزار شد که کنفرانس ليمپن خوانده ميشوند.
سِر فيليپ ساسون، مالک عمده بانک شاهنشاهي انگليس و ايران،
در زماني که منشي خصوصي ديويد لويدجرج، نخست وزير بريتانيا، بود
و به گفته راولند «يکي از زيباترين جوانان زمان خود».
سِر فيليپ ساسون در اواخر عمر در کنار وليعهد (جرج ششم بعدي)
توضيحات پيشگفته روشن ميکند که اسناد بانک شاهي در تحليل کودتاي 1299 و صعود سلطنت پهلوي از اهميت فراوان برخوردار است ولي متأسفانه اين اسناد در دسترس همگان نيست. اسناد فوق تا مدتي پيش در مرکز HSBC در هنگکنگ نگهداري ميشد ولي پس از انتقال مالکيت بندر فوق به دولت چين، بانک مذکور مرکز اسناد تاريخي خود را به لندن منتقل کرد و وعده داد که آن را به روي محققين بگشايد. اين وعده تاکنون تحقق نيافته. معهذا، در کتاب جئوفري جونز، مورخ رسمي بانک شاهي که بر مبناي اين اسناد نگاشته شده، ميتوان نقش مهم بانک فوق را در کودتا و صعود سلطنت پهلوي دريافت. به اين ترتيب، بانک شاهي در زمره حلقههاي اصلي شبکهاي قرار ميگيرد که شماي کلي آن را ترسيم کرديم.
درباره نقش بانک شاهي در تشديد نابساماني اقتصادي و سياسي در ايران در آٍستانه کودتا در منابع ايراني مطالب فراواني ميتوان يافت. از جمله ميدانيم که اين بانک شعب خود را در برخي ولايات ايران تعطيل کرد و با انتشار آگهي احتمال رفتن خود از ايران را مطرح نمود. اين امر در روحيه احمد شاه بهشدت تأثير گذارد و او را مصمم به ترک ايران کرد.
در زمان کودتا رئيس بانک شاهي در ايران جيمز مکموراي بود که در سال 1950 در 73 سالگي فوت کرد. مکموراي با هرمن نورمن، وزير مختار انگليس، رابطه بسيار صميمانه و نزديک داشت. او در تلگراف 5 مارس 1921 به هيئت مديره بانک شاهي از کودتا استقبال کرد و آن را «بهترين و آخرين اميد ايران» خواند. مکموراي با شخص رضاخان رابطه دوستانه داشت و سهم مهمي در تأمين مالي دولت کودتا و شخص رضاخان ايفا نمود و از جمله در اوايل ژوئيه 1922 پنج ميليون قران به رضاخان وام داد. در مه 1923 نيز بانک شاهي مبلغ 15 ميليون قران به رضاخان وام داد.
پيشينه روابط شخصي مکموراي و رضاخان به سالهاي جنگ اوّل جهاني ميرسد. در اين زمان مکموراي رياست شعبه بانک شاهي در همدان را به دست داشت و چنانچه ميدانيم رضاخان در اين زمان در فوج قزاق همدان خدمت ميکرد. رضاخان از اين زمان با مکموراي رابطه حسنه داشت و به خانه او ميرفت. جونز مينويسد:
«مکموراي… توانست رابطه تجاري و اجتماعي خوبي با رضاخان برقرار کند. در سال 1923 که رضاخان وزير جنگ بود، وي اداره تمامي امور مالي وزارتخانه خود را به بانک شاهي تفويض کرده بود و در اوايل سال 1925، که رضاخان رئيسالوزرا بود، همه ميدانستند که او عادت دارد با مکموراي و همسرش شام بخورد.»
جونز «اوج نمادين» رابطه رضاخان و بانک شاهي را در مراسم تاجگذاري وي ميداند. در زمان اين مراسم، که در آخر آوريل و اول مه 1926 برگزار شد، دفتر مرکزي بانک شاهي چراغاني شد و به اين مناسبت ضيافت داده شد. چند ماه قبل مکموراي ايران را ترک کرده و ويلکينسون رياست بانک شاهي در ايران را به دست گرفته بود. وي تنها فرد غيرديپلماتي بود که به مراسم تاجگذاري دعوت شد در حاليکه حتي آرتور ميلسپو (رئيس هيئت آمريکايي در ايران و مستشار مالي دولت ايران که رابطه نزديک با بانک شاهي داشت) نيز دعوت نشده بود. ويلکينسون در زمان ورود به کاخ مورد استقبال نخستوزير و وزرا قرار گرفت و همه از او به خاطر چراغاني و ضيافت در دفتر بانک تشکر کردند.
بهنوشته جونز، از مارس 1921، يکي دو هفته پس از کودتا، تا مارس 1926 حداقل 90 درصد کل درآمدهاي گمرکات ايران به بانک شاهي واريز شد. ساير درآمدها نيز چنين بود: درآمدهاي پست و تلگراف، انحصار شکر و چاي و عوارض جادهها. در پايان سال 1924 درآمدهاي دولت ايران که به بانک شاهي واريز شد 9/123 ميليون قران بود که در سال 1928 به 278 ميليون قران رسيد.
8- لرد کرزن و قرارداد 1919
قرارداد 1919 يک قرارداد سلطهگرانه و تحقيرآميز استعماري بود که نميتوانست مورد قبول هيچ ايراني آگاه و غيرتمند قرار گيرد و به اين دليل با مخالفت شديد گروهي از رجال وطندوست و خوشنام مواجه شد. ولي، در کنار جنبش فوق، با پديدهاي عجيب مواجهيم و آن حضور فعال گروهي از مخالفان قرارداد است که حسننيت ايشان مورد ترديد جدّي است. اين گروه از مخالفان قرارداد 1919 طيف خاصي را در برميگيرد؛ از شاگردان مدرسه آليانس اسرائيلي در تهران تا اعضاي فرانسوي و ايراني سازمان ماسوني بيداري ايران و حتي کارمندان خارجي و ايراني سفارتخانههاي فرانسه و ايالات متحده آمريکا. حاج محمد معينالتجار بوشهري، از تجار بزرگ ترياک و از شرکا و عوامل اصلي کمپاني ساسون در ايران، در زمره فعالين درجه اوّل عليه قرارداد است، تغذيه مالي اين گروه از مخالفان را بهدست دارد و ميکوشد بازار را در اعتراض به تعطيل کشد. حسينقلي خان نواب، که خانواده وي از نيمه دوّم سده هيجدهم بهعنوان پايگاه بومي کمپاني هند شرقي بريتانيا در شيراز مستقر بودند و خود از جواني کارگزار بانک شرقي (سلف بانک شاهي) و کمپاني رژي تنباکو بود و برادرش منشي سفارت انگليس، هر چند در ايران نيست ولي اينک ناسيوناليست دوآتشه است و مخالف قرارداد. و حتي اردشير ريپورتر، رئيس شبکه اطلاعاتي حکومت هند بريتانيا در ايران، مخالف سرسخت قرارداد است، همه جا عليه آن سخن ميگويد و به تحريک و تفتين عليه دولت وثوقالدوله مشغول است. نمونههاي متعدد از اين سنخ ميتوان ذکر کرد. اين پديده را تنها زماني ميتوان تبيين کرد که تمايزات دروني دولت لويدجرج و دو گرايش موجود در آن در زمينه استراتژي آتي امپراتوري بريتانيا در خاورميانه شناخته شود. يک گرايش را وينستون چرچيل، وزير جنگ، نمايندگي ميکرد و گرايش ديگر را لرد کرزن وزير امور خارجه.
گرايشي که چرچيل سخنگوي آن بود، با شناخت واقعيتهاي موجود، راهکارهايي را براي کاهش هزينههاي سنگين نظامي ناشي از حضور قشون بريتانيا در منطقه جستجو ميکرد. اين در زماني است که تعداد بيکاران در بريتانيا به دو ميليون نفر رسيده و اين کشور در وضع اقتصادي وخيمي قرار داشت. هزينههاي نظامي بريتانيا در بينالنهرين چنان سنگين بود که در اوايل سال 1921 برنامه دولت لويدجرج را براي احداث 200 هزار خانه مسکوني در انگليس به شکست کشانيد. يکي از دستورات کار کنفرانس قاهره (مارس 1921) کاهش هزينههاي نظامي در عراق بود. در اواخر سال 1921، انتشار گزارش کميته گدس (منسوب به سر اريک گدس رئيس کميته مزبور)، که مسئوليت مبارزه با اسراف را به عهده گرفته بود، وخامت اوضاع اقتصادي بريتانيا را آشکارتر ساخت. طبق اين گزارش، براي بهبود اوضاع، دولت بريتانيا بايد مبلغ 86 ميليون پوند از بودجه کليه وزارتخانههاي خود را کاهش ميداد که 5/ 4 ميليون پوند از اين صرفهجويي شامل سه وزارتخانه جنگ، درياداري و هوايي ميشد و براي تحقق اين امر بايد سه وزارتخانه جنگ، درياداري و هوايي در يک وزارتخانه (وزارت دفاع) ادغام ميگرديد.
لويدجرج در خاطراتش (1938) تعدادي از نامههاي خود به چرچيل را نقل کرده است. او در يکي از اين نامهها مينويسد:
«من از شما خواهش ميکنم کاري نکنيد که مردم اين کشور به علت تنفر از اصول بلشويسم دست به اقدامات جنونآميزي بزنند. يک جنگ تهاجمي پرهزينه عليه روسيه سبب تقويت بلشويسم در روسيه و پيدايش بلشويسم در داخل [بريتانيا] ميشود. ما نميتوانيم بار سنگين اين امر را تحمل کنيم. چمبرلين [وزير دارايي] به من گفت که مالياتهاي طاقتفرساي کنوني حتي در شرايط صلح خردکننده است تا چه رسد به اينکه ما به جنگ عليه قارهاي چون روسيه مبادرت ورزيم. اين اقدام کشور ما را مستقيما به ورشکستگي و بلشويسم ميکشاند.»
اين وضع نابسامان مستمسک مناسبي بود براي تحقق طرحهاي دراز مدت لابي صهيونيستي فوق. به اين ترتيب، اين گروه به پرچمدار کاهش هزينههاي نظامي امپراتوري بريتانيا در خاورميانه بدل شد و در لفافه اين اقدام وابستگان خود را بهقدرت رسانيد.
يک نمونه بينالنهرين است: در زمان انقلاب 1920 عراق اداره سياسي اين سرزمين براي بريتانيا ساليانه بيش از 16 ميليون پوند هزينه در برداشت و هزينههاي نظامي آن بالغ بر 18 ميليون پوند بود. با طرح چرچيل، بريتانيا تصميم به خروج تدريجي نيروهاي نظامي خود از بينالنهرين گرفت و امير فيصل را نامزد حکومت عراق کرد. سرانجام، در کنفرانس قاهره مسئله فيصل بهطور نهايي حل شد و در 13 مارس 1921 چرچيل طي تلگرامي به لويدجرج نوشت: «فيصل بهترين و ارزانترين راه حل است.»
اين حکومت جديد هم منافع استعمار بريتانيا را در منطقه، بدون تحميل هيچ خرجي بر دولت بريتانيا، تأمين ميکرد و هم ساختاري را تأسيس مينمود که در آن وابستگان به کانون صهيونيستي از اقتدار و گشادهدستي کامل، بدون هيچ نظارت و محدوديتي از سوي دولت بريتانيا و نهادهاي سياسي و قضايي اروپايي، برخوردار بودند و بهعبارت ديگر هرچه ميخواستند، بي هيچ مانع و رادعي، ميکردند.
به اين ترتيب، در حکومت جديد عراق، وابستگان به شبکه جهاني صهيونيستي از موقع منحصربفردي برخوردار شدند. يهوديان بغداد، که در زمان تأسيس پادشاهي هاشمي 80 هزار نفر از جمعيت 220 هزار نفري شهر بودند، بهعنوان ثروتمندترين و متنفذترين بخش شناخته ميشدند و بهنوشته رجوان در تاريخ يهوديان عراق، از طريق يهوديان بغدادي مقيم هند، انگلستان و خاوردور (و ايضاً ايران) «بيشترين شبکه گسترده ارتباطي را با جهان خارج داشتند.» سرشناسترين يهودي ساکن بغداد در اين زمان يکي از اعضاي خاندان ازقل بهنام سِر ساسون افندي بود. او در کنفرانس قاهره در مسئله انتصاب امير فيصل به سلطنت عراق طرف مشاوره چرچيل قرار گرفت و به اين ترتيب در تأسيس سلطنت هاشمي نقش مهمي ايفا کرد. سِر ساسون افندي در پنج کابينه متوالي پس از تأسيس دولت عراق در مقام وزير دارايي جاي داشت و بهعنوان يکي از سه شخصيت درجه اوّل عراق شناخته ميشد. ازقل پايههاي سازمان اقتصادي و بودجه اين کشور را بنا نهاد و در مذاکرات با شرکتهاي نفتي خارجي هماره نقش اصلي را بهدست داشت.
عين اين تحليل در مورد ايران صادق است:
طبق طرح لرد کرزن (قرارداد 1919) بريتانيا در قبال ايران تعهدات مالي و سياسي متعددي را ميپذيرفت و از جمله دو ميليون پوند به ايران وام ميداد (نيمي از اين مبلغ به عهده دولت لندن و نيم ديگر بهعهده حکومت هند بريتانيا بود.) اداره ايران در چارچوب قرارداد فوق ساليانه 30 ميليون پوند هزينه جديد بر دولت بريتانيا تحميل ميکرد. (هم سِر هارولد نيکلسون و هم سِر رونالد شاي، نويسندگان زندگينامههاي لرد کِرزن که هر دو از مورخين نامدار انگليساند، اين رقم را بهعنوان هزينه اجراي طرح قرارداد 1919 در ايران ذکر کردهاند.) بهعلاوه، در صورت اجراي قرارداد 1919، وضع سياسي گذشته کموبيش حفظ ميشد و اين امر تحقق طرحهاي کانونهاي فوقالذکر را با دشواريهاي فراوان مواجه ميکرد. به اين دلايل بود که طرح کرزن از آغاز با مخالفت و کارشکني جدّي لابي صهيونيستي حکومت بريتانيا مواجه شد و سرانجام به شکست کامل انجاميد. بهعبارت ديگر، گزينه کودتاي 1299 و در پي آن تأسيس سلطنت پهلوي «ارزانترين راهحل» براي دولت بريتانيا و بهترين براي چرچيل و دوستان او بود. طبق اسناد بانک شاهي، از آوريل 1919 تا مارس 1920 مخارج دولت بريتانيا در ايران، که از طريق بانک فوق پرداخت ميشد، 143 ميليون قران بود که 29 درصد آن بهعنوان کمک به دولت ايران اعطا ميشد، 65 درصد هزينههاي نظامي بريتانيا در ايران بود و 6 درصد هزينههاي ديپلماتيک. در اولين ماههاي پس از کودتا، يعني از آوريل تا سپتامبر 1921، کل مخارج دولت بريتانيا در ايران به 16 ميليون قران کاهش يافت؛ از اين مبلغ هيچ پرداختي به دولت ايران صورت نگرفت، 92 درصد هزينههاي نظامي و 8 درصد آن هزينههاي ديپلماتيک بود. به اين ترتيب، اهميت کودتاي 1299 در کاهش فشارهاي مالي بر دولت بريتانيا آشکار ميشود.
به دلايلي کاملاً روشن، در تاريخنگاري معاصر ايران لرد کرزن بهعنوان نماد استعمار بريتانيا شهرت افسانهاي يافته ولي نسلهاي کتابخوان ايراني کمترين آشنايي با پيوند کساني چون لويدجرج و فيليپ ساسون و چرچيل و لرد ردينگ و ساموئلها و غيره و غيره با تحولات ايران ندارند. در واقع، براي لرد کرزن نميتوان چنين جايگاه رفيعي قائل شد.
در دولت وقت بريتانيا، حوزه مورد علاقه شخصي لويدجرج منطقه آناتولي بود و مأموريت مقابله با انقلاب بلشويکي روسيه و مهار کردن آن يکسره به چرچيل محول شده بود. چرچيل در اين عرصه اختيار تام داشت در حاليکه کرزن فاقد چنين اختياراتي بود. لويدجرج بهطور دائم در امور وزارت خارجه دخالت ميکرد ولي در امور وزارت جنگ دخالت چندان نداشت. ميان چرچيل و کرزن نيز در مسايل خاورميانه اختلاف نظر عميق وجود داشت. در اوايل سال 1921، که چرچيل به تازگي وزير مستعمرات شده بود، کرزن به همسرش نوشت:
«يک مشاجره طولاني و ناراحتکننده ميان وينستون [چرچيل] و من درباره مسائل خاورميانه رخ داد. او ميخواهد بر همه چيز چنگ اندازد و مثلا وزير خارجه در امور آسيا باشد. من مطلقاً با اين امر موافق نيستم.»
کرزن در مکاتبات خصوصي با همسرش، لويدجرج، چرچيل و رفقاي ايشان را «کانون توطئه» ميخواند. رفتار شخصي لويدجرج با کرزن نيز ناپسند و تحقيرآميز بود. راولند مينويسد:
«لويدجرج با برخي از همکاران خود در کابينه با خشونت رفتار ميکرد ولي با هيچ يک از آنان بهسان لرد جرج ناتانيل کرزن [راولند به تمسخر يک سطر کامل القاب اشرافي کرزن را رديف کرده است] رفتار تهاجمآميز نداشت. در سال 1916، زمانيکه کرزن را براي شرکت در کابينه جنگياش دعوت ميکرد درباره او با تحسين سخن ميگفت، ولي در سال 1919 اين تحسين به خشم بدل شد و در سال 1920 به تحقير و توهين. لويدجرج ميدانست که کرزن تمامي هستياش را در گرو کرسي وزارت امور خارجه گذارده و در هر شرايطي، هرچند رفتاري خوارکننده با او در پيش گرفته شود، به آن چسبيده است.»
راولند ميافزايد: برخي از اعضاي دولت، چون بالفور و بونارلاو (رهبر محافظهکاران)، از رفتار لويدجرج با کرزن در هراس بودند و چند بار موضوع را با او در ميان گذاشتند، ولي رفتار لويدجرج بيتغيير ماند و يک بار به بونارلاو گفت: «او بيشعور است.» حتي يکي از اعضاي دونپايه دولت، به نام سِر فيليپ لويد گرايم، به لويدجرج گفت: «اگر رفتاري که با کرزن ميکنيد با من بکنيد استعفا ميدهم، نميفهمم چرا او استعفا نميدهد؟!» لويدجرج پاسخ داد: «او استعفا ميدهد، يواش يواش!»
در واقع، در موارد متعدد کرزن استعفا داد ولي بلافاصله از تصميم خود منصرف شد. براي نمونه، او در 22 آوريل 1922 به همسرش نوشت: «من از کار کردن، يا درواقع تلاش براي کار کردن، با اين مرد خيلي خسته شدهام. او ميخواهد که وزير امور خارجهاش برايش يک نوکر يا شبيه يک حمال باشد و به آرامش يا نزاکت زندگي اداري هيچ وقعي نميگذارد.» و لويدجرج به تمسخر ميگفت:
«کرزن هميشه براي من استعفانامههايش را ميفرستد. او اين استعفانامهها را با قاصدي لنگ ميفرستد و پشت سر او [براي پس گرفتن استعفا] قاصدي چابک از راه ميرسد.»
—————
1. درباره خاندان ساسون و يهوديان بغدادي در ايران پژوهش مفصلي انجام داده ام که منتشر نشده. براي آشنايي اجمالي بنگريد به مقاله من با عنوان «ساسونها، سپهسالار و ترياک ايران» [1]
2. حتي در دوران جنگ دوّم جهاني و اشغال ايران بهوسيله متفقين اين حضور را ميتوان به عينه مشاهده كرد. شاپور ريپورتر اولين بار در پوشش كارمند كمپاني نمازي هنگكنگ و با معرفينامه رسمي اين كمپاني وارد تهران شد و در دوران جنگ پيمانكاران مسئول تأمين تداركات ارتش ايالات متحده آمريكا در ايران يك يهودي بغدادي بهنام مهير عبدالله و مهدي نمازي بودند.
3. هارولد ويلسون لويدجرج را داراي افكار باستانگرايانه ميخواند و چنين بود. نخستين سالهاي پس از جنگ جهاني اوّل دوران احياء انديشههاي باستانگرايانه است. زرسالاران پارسي هند بهپاس خدمات خود در جنگ اعاده سلطنت ايران باستان را ميخواستند، زرسالاران يهودي در پي تحقق آرمان دولت يهود در فلسطين بودند و لويدجرج، بهعنوان رئيس دولت بريتانيا، نيز حق داشت كه در پي تحقق آرمانهاي خود باشد. آرمان او استقرار يك تمدن هلني در منطقه شرقي مديترانه و تجديد بناي يونان باستان بود. بهنوشته راولند، لويدجرج تركها را نژادي مضمحل و منحط و يونانيان را مرد آينده ميدانست. او قانع شده بود كه زمان پيدايش يك امپراتوري هلني در مديترانه شرقي فرا رسيده است و ايجاد پيوند دوستي با اين تبار قهرماني براي بريتانيا نيازي اساسي است. پافشاري لويدجرج بر اين آرمان سرانجام سبب سقوط او شد.
برچسبها: HSBC, قرارداد 1919, لابی صهیونیستی, لرد کرزن, چرچیل, هنگ کنگ, یهودیان بغداد, ادوارد هفتم, بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس, بانک شاهی, تجارت تریاک, خاندان ساسون, رضاخان